داود خدابخش

ژیل کپل*، در کتاب پرفروش خود زیر عنوان «کتاب سیاه جهاد؛ ظهور و زوال اسلام‌گرایى» پدیده‌ى اسلام‌گرایى را در گستره‌ى جهان اسلام شرح مى‌دهد. اینکه طى ۲۵ سال گذشته پیشقراولان اسلام‌گرایى چه کسانى بودند، چه مى‌خواستند، زمینه‌هاى اجتماعى و اقتصادى فرارویى این جنبش کدام‌هاست و امروز اسلام‌گرایى در چه جایگاهى قرار دارد و تا چه اندازه به اهداف خود نائل آمده است.
به باور ژیل کپل سه شخصیت پرنفوذ اسلامى «سید قطب» از اخوان‌المسلین مصر، «مولانا مودودى»، رهبر سازمان جماعت اسلامى پاکستان و «آیت‌اله خمینى»، رهبر انقلاب اسلامى ایران را باید از پیشتازان و ایدئولوگ‌هاى جنبش اسلام‌گرایى امروز دانست.

نویسنده بطور مبسوط به تمامى جنبش‌هاى تجدید حیات اسلامى مى‌پردازد و با دقت در خور توجهى علل اجتماعى ظهور چنین جنبشى را در این مقطع تاریخى برمى‌رسد. از نظر ژیل کپل، اسلام‌گرایى، چه از نوع سنى و چه شیعى آن، برغم تلاش‌هاى بسیار شکست‌خورده است. وى با استناد به نظریه‌پردازان و فعالان امروز اسلام‌‌گرا و نتیجه‌گیرى از تجربه‌اى که آنها پشت سر نهادند این شکست را ثابت مى‌کند. ولى شکست نه به معناى زوال اندیشه‌ى دینى، بلکه بدان معنا که اسلام‌گرایان با درس‌گیرى از تجارب تلخ گذشته به رویکرد تعامل رسیده‌اند. این گرایش در آنها بیدار گشته که باید با دگراندیشان سکولارى که تا دیروز آنها را لعن و نفرین مى‌کردند، همکارى و همفکرى داشت و از یک نظام اجتماعى و سیاسى صرف اسلامى باید دست شست.

ژیل کپل در فصل پایانى این کتاب ۵۳۰ صفحه‌اى جمع‌بستى از پژوهش خود ارائه مى‌دهد و مى‌پرسد، آیا جهان اسلام در مسیر یک ”دمکراسى اسلامى‌” قرار گرفته است؟

نویسنده در این کتاب نشان مى‌دهد که "ایران اسلامى" را خوب مى‌شناسد. وى بطور ذوجوانب حرکت‌هاى سیاسى و ایدئولوژیک ایرانیان و تضادهاى قشرهاى گوناگون جامعه با نظام حاکم شاهنشاهى را مورد مداقه قرار مى‌دهد؛ حرکت‌هایى که بستر انقلاب اسلامى را فراهم آوردند. و این انقلاب، که رهبرانش نخست قصد صدور آن را به سراسر جهان اسلام داشتند، شورى در میان اسلام‌گرایان برانگیخت. وى در بخشى از کتاب به ”درس‌ها و تضادهاى انقلاب اسلامى ایران” مى‌پردازد و از جمله مى‌نویسد: جوانانى که پیش از انقلاب از روستاها روانه‌ى شهر شده و خواندن و نوشتن را آموخته و با زندگى شهرى و امکانات آن آشنا شده بودند، گرایشات مذهبى شدیدترى از خود نشان مى‌دادند. و با ورودشان به دانشگاه‌ها (بیشتر در رشته‌هاى فنى‌) به آگاهى سیاسى دست یافتند و بدلیل نبود مشارکت سیاسى در حاکمیت رژیم پهلوى به ایدئولوژى‌هاى مارکسیستى و اسلامى و یا التقاطى دست یازیدند و یا از ”ایده‌ئولوژى جهان سومى” على شریعتى متأثر شدند.

کپل مى‌افزاید، جمهورى اسلامى از همین جوانان شهرى با تبار روستایى که براى انقلاب رزمیده و از جانبازان جبهه‌هاى جنگ علیه عراق بودند، براى خود قشرى از حامى ساخت و به آنان امتیازاتى داد که در اختیار دیگر شهروندان نبود. خانواده‌ى شهدا مى‌توانستند فرزندان خود را بدون آزمون ورودى به دانشگاه‌ها بفرستند و از بنیادهایى ثروتمندى که زیر نظر روحانیان بود، به وفور بورس تحصیلى دریافت دارند و از خانه‌ها و مواد غذایى و امکانات رفاهى با یارانه‌هاى دولتى بهره‌مند شوند. و بدین گونه حاکمان ایران یک رویکرد حامى‌پرور (کلاینتالیستى) را برگزیدند تا براى حفظ نظام خود قشرى را بپروراند که موجودیتش در گرو موجودیت نظام جمهورى اسلامى باشد. و این رویکرد در تضاد با منافع دیگر اقشار جامعه قرار گرفت.

ژیل کپل در بخشى دیگر از کتاب خود مى‌نویسد:

چند روز پس از آنکه رئیس دولت سودان ژنرال عمر البشیر با یک کودتا (در ۱۸ دسامبر ۱۹۹۹) ایدئولوگ و نظریه‌پرداز اسلامى حسن ترابى را که از سرکردگان رژیم حاکم و دشمن قسم‌خورده‌ى آمریکا و کشورهاى محافظه‌کار عربى بود، به قتل رساند، روزنامه‌ى «القدس العربى»، چاپ لندن تفسیر نویسنده‌ى سرشناس «عبدالوهاب الافندى» را در شماره‌ى ۲۹ دسامبر ۱۹۹۹ خود منتشر ساخت.

افندى سودانى است و در انگلیس درس خوانده و زندگى مى‌کند و پیش از آن کتابى مبسوط و در خور توجه نگاشته و در آن به هوادارى از اسلام‌گرایى در کشور زادگاهش سودان برخاسته بود. وى عنوان این مقاله‌ى تفسیرى خود را گذارده بود: ”تجربه‌ى سودان و بحران جنبش اسلام‌گرایى امروزین: درس‌ها و معناها”. خود این عنوان نشان از یأس و سرخوردگى وى را مى‌رساند. افندى در این تفسیر از رشته‌ى طولانى ناکامى‌هاى جنبش «احیاى اسلامى» در اواخر دهه‌ى نود میلادى نام مى‌برد. این رشته‌ى دراز از وقایع افغانستان آغاز کرده و حذف اسلام‌گرایان و نیز حذف معاون نخست‌وزیر مالزى «انور ابراهیم» را در بر مى‌گیرد.

عبدالوهاب الافندى در تفسیر خود، پیرامون افغانستان در زمامدارى حکومت طالبان و القاعده مى‌نویسد و معتقد است که افغانستان پیش از آنکه به یک فاجعه‌ در نوع خود بدل گردد، بزرگترین پیروزى جنبش اسلام‌گرایى در عصر حاضر بود ­ و او البته بعنوان یک سنى‌مذهب مؤمن انقلاب اسلامى شیعه‌‌ى ایران را ”فراموش” مى‌کند. ولى از نظر افندى، برغم تمامى تفاوت‌ها، یک وجه مشترک میان افغانستان و سودان وجود دارد و آن اینکه: ”از آنجا که هیچ دشمن خارجى در این کشورها دخالت نکردند، بنابراین باید مسئولیت همه چیز را به گردن اسلام‌گرایان گذارد. شاید بهتر مى‌بود که این جنبش اسلام‌گرایى همانند مصر و الجزایر تحت فشار و سرکوب حکومت‌ها قرار مى‌گرفت، تا شاید بتواند تاج شهید‌پرورى را بر سر بگذارد. در هر دوى این کشورها هنگامى که قدرت را بدست گرفتند، در همان آزمون نخستین ناکامى و ناتوانى خود را به نمایش گذاردند و نفهمیدند که باید اختلافات داخلى خود را بدون احساسات قشرى و بصورت دمکراتیک حل کرد. مدت کوتاهى از قدرت‌گیرى‌شان نگذشته بود که با اتهام‌زنى به یکدیگر به کشتار هم برخاستند.”

از نظر الافندى، ”این نه تنها دردناک، بلکه بیانگر یک نکته‌‌مهم است: این امر جایگاه رفیع اخلاقى را که به آن استناد مى‌جستند را به گور برد و کار ارشاد اسلامى صدها ساله را نابود ساخت.”

الافندى که خود از اسلام‌گرایان است در ادامه مى‌افزاید: ”اختلاف نظرهاى ایشان (در دو نمونه‌ى سودان و افغانستان) بر سر مسائل دینى نبود، بلکه مسئله بر سر قدرت و شهرت بود. ایشان بعنوان مسلمانان واقعى باید بدانند که رفتار قدرت‌طلبانه در میان مؤمنان یک ”فتنه” است که کشور را به نابودى کشانده و مؤمنان را به فساد خواهد افکند و انسان‌ها را از دین اسلام گریزان خواهد ساخت.”

الافندى به شکایت مى‌نویسد که ”حاکمان سودان و افغانستان به محض بدست گرفتن قدرت تمامى قواعد دمکراتیک را نقض کردند، و این در حالى است که حسن البنّا، بنیانگذار اخوان المسلمین گفته بود که دمکراسى پارلمانى به اسلام نزدیک‌ترین نظام است.

این مفسر اسلام‌گرا هشدار مى‌دهد: ”در صورتى که اسلام‌گرایان موفق به حل معضل قدرت‌طلبى نشوند، آنگاه تیر خلاصى را به تمامى امیدها براى یک احیاى اسلامى و به خود اسلام خواهند زد و فجایعى براى دین اسلام خواهند آفرید.”

الافندى در پایان تفسیر خود نوشت: ”پیامد این قدرت‌طلبى در میان حکومتگران اسلام‌گرا فاجعه‌بارتر از آن چیزى خواهد بود که بر سر جنبش کمونیستى و لائیسیستى آمد.”

ژیل کپل مى‌نویسد، یأس و سرخوردگى در سخنان الافندى بشدت به چشم مى‌خورد. و طُرفه آنکه، تفسیر او در روزنامه‌اى منتشر مى‌شود که بطور معمول تریبونى است براى سخنان ضدصهیونیستى؛ روزنامه‌اى که خود را منادى اسلام‌گرایى و ناسیونالیسم عرب مى‌داند.

افندى اسلام‌گرا حتا از مورد دیگرى نام مى‌برد. در مالزى «انور ابراهیم» که امید بزرگ اسلام‌گرایان بود، نخست توسط دیکتاتور این کشور «مهاتیر بن محمد» به اوج قدرت و به معاونت نخست‌وزیرى مى‌رسد، سپس به وى اتهام همجنس‌گرایى مى‌زنند و او را رها مى‌سازند. بدین گونه هواداران انور ابراهیم به همین بن‌بست مىرسند.

این اسلام‌گرایان در اوج شکوفایى جنبش‌شان از هواخواهان سرسخت و پرشور رژیم خوکامه بودند. بطوریکه رژیم مهاتیر بن محمد آنها را در قدرت سهیم ساخت، بنده‌نوازى‌ها کرد و به ثروت رساند. ذهن آنها تهى از چیزى بنام دمکراسى بود و کمترین معنایى از دمکراسى نمى‌شد در آن یافت. این اسلام‌گرایان خود را به کیش «مهاتیر بن محمد» وفادار مى‌دانستند؛ دیکتاتورى که از ”ارزش‌هاى آسیایى” دادِ سخن مى‌داد و به بهانه‌‌ى برترى منافع جامعه بر منافع فرد، «آزادى» را تحقیر مى‌کرد و آن را یک ”ارزش غربى” مى‌نامید.

ولى وقتى «انور ابراهیم»، رهبر این اسلام‌گرایان به دم تیغ حکومت خودکامه رفت و هوادارانش علیه حکومت دست به تظاهرات زدند، آنگاه دانستند که تنها این دمکرات‌هاى سکولار هستند که از ایشان حمایت مى‌کنند و مى‌توانند متحد قابل اطمینانى براى ایشان باشند.

این حمایت دمکرات‌ها خود را در آزادى «منوّر انیس» از زندان نشان داد. این دوست «انور ابراهیم»‌ى که مطبوعات حکومتى وى را آماج هر نوع تهمتى ساخته بودند، یک روشنفکر اسلام‌گراى مشهور بود که پیش از آن پیگیرانه از توطئه‌هاى گوناگون غربى سخن مىراند. و باید گفت که آزادى «منوّر انیس» از زندان کشور اسلامى مالزى با پشتیبانى دمکرات‌ها‌ى سکولار و فشار سازمان‌هاى بین‌المللى حقوق بشرى غربى میسر گشت. وى پس از آزادى، وجدان خود را به آزمونى سخت کشید، از نظرات سابق خود پس نشست و در استدلال‌هاى خود پرهیز نکرد از اینکه، از «تامس جفرسون» نقل قول آورد.

به نظر ژیل کپل، در اینجا نیز با یک قشر متوسط و روشنفکر ”سرخورده و مأیوس از اسلام‌گرایى” مواجه هستیم که به بخش سکولار و مدنى جامعه‌ روى مى‌آورد.

کتاب ۵۳۲ صفحه‌اى ژیل کپل سرشار از این نوع فاکت‌هاى جنبش احیاى اسلامى در جهان اسلام است. هر چند که این کتاب به جنبش اسلام‌گرایى ایران نیز به تفصیل پرداخته است، ولى خواننده‌ى ایرانى هر گوشه از کتاب را بگشاید، شواهدى را از کشورهاى اسلامى مى‌یابد که شباهت‌هاى موازى با آن را در جامعه‌ى ایران به وضوح تشخیص مى‌دهد.


مشخصات کتاب:

Gilles Keppel: Das Schwarze Buch. Aufstieg und Niedergang des Islamismus. Piper Verlag, München 2002

ــــــــــــــــــ

*ژیل کپل (Gilles Keppel)، اسلام‌شناس فرانسوى